فقط تونستم بهش بگم سلام

فقط  تونستم بهش بگم سلام.

اون چه چیزی داشت که تو ازش خوشت میومد؟

شاید میلیونها چیز خیلی کوچیک که وقتی با هم جمعشون می کردیم مفهموشون این بود که ما باید با هم می بودیم. و من اینو ائلین باری که اونو دیدم فهمیدم انگار رسیدم خونه تنها خونه ای که در تمام زنگیم شناختم. من فقط دستشو گرفتم که از ماشین پیاده بشه از همون موقع فهمیدم انگار جادویی بود.

میخوام هر روز صبح از جام بلند شم در تمام طول روز تنفس کنم و بعد از مدتی دیگه لازم نباشه که به خودم یادآوری کنم که هر روز از جام بلند شم و در طول روز تنفس کنم و بعد از یه مدت دیگه لزومی نداشته باشه که فکر کنم زمانی چه زندگی کامل و فوق العاده ای داشتم.

نوروز آمد

نوروز آمد. آری نوروز آمد جشنی به قدمت تاریخ. حتی قبل از زرتشت این جشن بوده است و مردم در این روز که آغاز سال نو بود به جشن و پایکوبی می پرداختند.

درست است که جشنهای سده و مهرگان را هنوز گزامی میداریم اما باید این را قبول کنیم که هیچ کدامشان به پای نوروز نمی رسد. آری این جشنی است که بدون هیچ تلاش مضاعفی خود به خود در میان دلها و مردمان رواج می یابد.

بهار آمد این را شکوفه ها می گویند. پرستوها دارند از سفر باز میگردند این نشانه بهار است. دیگر چیزی به تحویل سال نو نمانده است. کم کم بر روی سفره هامان می نشینیم و بهار را جشن می گیریم.

جشن باستانی نوروز ، این پیر برنای جاوید برای  تمام آریاییهای زمین خجسته باد.

منبع یک خبر

سلام دوست عزیزی ازم خواسته بود که بگم که منبع مطلبی که نوشته بود درگذشت پدر کوروش بزرگ 16 اسفند هست رو بگم. در کتابهای مختلف میتونین پیدا کنین ولی من در ماهنامه حافظ شماره 25 اسفندماه 1384 در صفحه 32 این مطلب رو خوندم.

                                    

یکی دو روز دیگر از پگاه چو چشم باز میکنی،

زمانه زیر و رو، زمینه پرنگار می شود.

آری دو روز دیگر بهار خواهد آمد خواستم بهاریه بنویسم اما هرچه مطلب خواستم تا بنویسم نتوانستم چیزی بیابم.  

 

خانه ام آتش گرفته است

خانه ام آتش گرفته ست، آتشی جانسوز.

هر طرف می سوزد این آتش، پرده ها و فرشها را، تارشان با پود.

من به هر سو می دوم گریان، در لهیب آتش پردود،

وز میان خنده هایم، تلخ، و خروش گریه ام ناشاد،

از درون خسته سوزان، میکنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!

خانه ام آتش گرفته ست، آتشی بی رحم.

همچنان می سوزد این آتش

نقشهایی را که من بستم به خون دل، بر سر چشم در و دیوار،

در شب رسوای بی ساحل.

وای بر من، سوزد و سوزد غنچه هایی را که پروردم به دشواری،

در دهان گود گلدانها، روزهای سخت و بیماری.

از فراز بامهاشان، شاد، دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب،

بر من آتش به جان ناظر. در پناه این مشبک شب.

من به هر سو می دوم گریان از این بیداد، می کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!

وای بر من همچنان می سوزد این آتش

آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان؛ وآنچه دارد منظل و ایوان.

من به دستان پر از تاول این طرف را میکنم خاموش، وز لهیب آن روم از هوش؛

زآن دگر سو شعله برخیزد، به گردش دود.

تا سحرگاهان، که میداند، که بود من شود نابود.

خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر،

صبح از من مانده برجا مشت خاکستر؛

وای؛ آیا هیچ سر بر میکنند از خواب، مهربان همسایگانم از پی امداد؟

سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد. می کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!

چهارشنبه سوری خجسته باد

چهارشنبه سوری یا شب آخرین چهارشنبه سال. این جشن که به جشن سوری نیز معروف است در اصل در پنج روز و یا همان پنج شب پایانی سال برگزار می شد.( در ایران باستان جشنهای آتش که نماد نور و روشنایی بود در شب که همه جا تاریک بود انجام میشد مانند جشن سده و چهارشنبه سوری و آذرجشن) در این پنج روز مردم به جشن و پایکوبی میپرداختند و آتش روشن کرده و خود را برای سال جدید آماده می کردند. دلیل روشن کردن اتش هم این بود که آتش پاک ناپاکی را از تنهای آنها بزداید. در ضمن این نکته را هم باید یادآور شد که پریدن از روی آتش و یا این جمله که در حین پریدن از روی آتش مقدس به زبان میاورند( سرخی من از تو زردی تواز من) رفتارهای توهین آمیزی بود که بعد از ورود اعراب به ایران آنها باب کردند و چون میخواستند رسمهای ایرانی را از بین ببرند این گونه کارها را باب کردند. اما ماجرای این که چرا چهارشنبه سوری بوجود آمد در قیام مختاربن سقد که به خون خواهی حسین(ع) برخاسته بود نهفته است. دقیقأ یک سال بعد از ماجرای کربلا مختاربن سقد برای انتقام و خونخواهی برخاست. از آنجا که ایرانیان آتش را مقدس میداشتند قرار بر این شد که توسط آتش به هم اطلاع دهند تا مأموران دولتی از ماجرای این کودتا چیزی نفهمند. این روز در ایام پنج روز جشن سوری بود که در شب چهارشنبه اتفاق افتاد و بعد از آن سال این روز را بزرگتر از چهارروز دیگر داشتند و به مرور چهار شب دیگر محو شد و فقط شب چهارشنبه باقی ماند که آن را چهارشنبه سوری مینامیم.