تو به من خندیدی و
نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زدن از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالها هست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
میدهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
سلام دوست عزیز آقا پدرام
وبلاگ جالبی داری امیدوارم که همچنان موفق به کارت ادامه بدید با آرزوی موفقیت شما ......۱ سری هم دوست عزیز به من بزن