سیب

تو به من خندیدی و 

نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلوده به من کرد نگاه

سیب دندان زدن از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز،

سالها هست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان

میدهد آزارم

و من اندیشه کنان

غرق این پندارم

که چرا خانه کوچک ما سیب نداشت
نظرات 1 + ارسال نظر
رضا جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 07:15 ب.ظ http://www.lllabadancitylll.blogsky.com

سلام دوست عزیز آقا پدرام
وبلاگ جالبی داری امیدوارم که همچنان موفق به کارت ادامه بدید با آرزوی موفقیت شما ......۱ سری هم دوست عزیز به من بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد