آخرین مرد از نسل سلاله پاکانم تنهاترین بازمانده ای که هنوز هم برادرکشی را شهامت نمیداند و سنگ به رفیق زدن را دفع بلا نمیخواند. فرزندی از فرزندان پدر کوروش بزرگ. پسری عاشق که دو احساس را بالاتر از عشق میدانم اولی را میهنم میدانم دومی را هم مادرم میپندارم. اما عشقم را میپرستم اسمش را نمیآورم اما دوستش میدارم. و یقین دارم که روزی به او خواهم رسید.
من پدرام مژدهی در بیمارستان فامیلی رشت به دنیا آمدم و تا چهار سالگی در محله چله خانه رشت زندگی کردم و بعد از آن به همراه خانواده به محله ساغریسازان رفتیم و تا امروز در آنجا سکنی دارم.
ادامه...
چهارشنبه سوری یا شب آخرین چهارشنبه سال. این جشن که به جشن سوری نیز معروف است در اصل در پنج روز و یا همان پنج شب پایانی سال برگزار می شد.( در ایران باستان جشنهای آتش که نماد نور و روشنایی بود در شب که همه جا تاریک بود انجام میشد مانند جشن سده و چهارشنبه سوری و آذرجشن) در این پنج روز مردم به جشن و پایکوبی میپرداختند و آتش روشن کرده و خود را برای سال جدید آماده می کردند. دلیل روشن کردن اتش هم این بود که آتش پاک ناپاکی را از تنهای آنها بزداید. در ضمن این نکته را هم باید یادآور شد که پریدن از روی آتش و یا این جمله که در حین پریدن از روی آتش مقدس به زبان میاورند( سرخی من از تو زردی تواز من) رفتارهای توهین آمیزی بود که بعد از ورود اعراب به ایران آنها باب کردند و چون میخواستند رسمهای ایرانی را از بین ببرند این گونه کارها را باب کردند. اما ماجرای این که چرا چهارشنبه سوری بوجود آمد در قیام مختاربن سقد که به خون خواهی حسین(ع) برخاسته بود نهفته است. دقیقأ یک سال بعد از ماجرای کربلا مختاربن سقد برای انتقام و خونخواهی برخاست. از آنجا که ایرانیان آتش را مقدس میداشتند قرار بر این شد که توسط آتش به هم اطلاع دهند تا مأموران دولتی از ماجرای این کودتا چیزی نفهمند. این روز در ایام پنج روز جشن سوری بود که در شب چهارشنبه اتفاق افتاد و بعد از آن سال این روز را بزرگتر از چهارروز دیگر داشتند و به مرور چهار شب دیگر محو شد و فقط شب چهارشنبه باقی ماند که آن را چهارشنبه سوری مینامیم.
پدرام
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1384 ساعت 01:14 ب.ظ