مسأله جبر و اختیار، از دیرگاه اندیشه آدمی را به خود مشغول داشته است. در دین زرتشت بدون هیچ گونه استثنایی از اختیار یا آزادی گزینش جانبداری میشود. در دینهای دیگر بگونه ای دیگر است.
برای نمونه: مکاتبی در اسلام، جبر را می پذیرند. مکتب اشعری که بیشتر مکاتب حقوقی سنی(حنبلی، شافعی و مالکی) از آن پیروی می کنند طرفدار جبر است. به عقیده پیروان این مکتب خداوند هر که را هرگونه بخواهد خوب و متقی یابد و گناهکار می افریند. همه چیز مقدر است حتی خوب بودن و بد بودن. هنگامی که به آنان ایراد گرفته می شود که در این صورت چرا خداوند باید گناهکار را کیفر دهد؟ آیا مجازات گناهکار در این شرایط مخالف عدل الهی نیست؟ پاسخ می دهند که ان چه خداوند بخواهد و بکند عین عدل است و بشر اختیاری ندارد و حق سوال هم ندارد. مکتب سنی حنفی عقیده جبر را تعدیل کرده و می گوید نیت مهم است.
مکتب معتزله که تحت نفوذ فرهنگ ایرانی پدید آمد طرفدار اختیار است و در برابر مکتب اشعری قرار دارد.
در دین مسیح، مسأله جبر و اختیار از این جهت مهم است که آدمی بار آغازین گناه آدم را به دوش دارد. مسیح برای نجات بشر آمد و مصلوب شد تا بشر را از گناه برهاند.