خانه عناوین مطالب تماس با من

آریوبرزن سورنا مهتا

آریوبرزن سورنا مهتا

درباره من

آخرین مرد از نسل سلاله پاکانم تنهاترین بازمانده ای که هنوز هم برادرکشی را شهامت نمیداند و سنگ به رفیق زدن را دفع بلا نمیخواند. فرزندی از فرزندان پدر کوروش بزرگ. پسری عاشق که دو احساس را بالاتر از عشق میدانم اولی را میهنم میدانم دومی را هم مادرم میپندارم. اما عشقم را میپرستم اسمش را نمیآورم اما دوستش میدارم. و یقین دارم که روزی به او خواهم رسید. من پدرام مژدهی در بیمارستان فامیلی رشت به دنیا آمدم و تا چهار سالگی در محله چله خانه رشت زندگی کردم و بعد از آن به همراه خانواده به محله ساغریسازان رفتیم و تا امروز در آنجا سکنی دارم. ادامه...

پیوندها

  • مرداویج مهتا

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • کمی درباره زرتشت
  • برگشتن از خیانت
  • خیانت ملت
  • نصیحت عاشقانه
  • درد دل
  • اولین و بهترین فرصت
  • مزن ای عدو ...
  • یک نصفه روز من
  • جبر و اختیار در دین زرتشت
  • عاشقانه
  • فقط تونستم بهش بگم سلام
  • نوروز آمد
  • منبع یک خبر
  • خانه ام آتش گرفته است
  • چهارشنبه سوری خجسته باد
  • درگذشت پدر کوروش بزرگ
  • سیب

بایگانی

  • اردیبهشت 1385 2
  • فروردین 1385 9
  • اسفند 1384 8
  • بهمن 1384 8
  • دی 1384 20
  • آذر 1384 2

آمار : 20079 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • کمی درباره زرتشت جمعه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1385 12:49
    خرد منتهی است و خدا نا منتها، خرد آفریده است و خدا آفریننده. حتی نمی توان خدا را ستود، زیرا در تعریف گنجانیده نیست، و او را آنگونه که هست، نمی توان در توصیف اورد. بنابراین کسانی که او را تحت نام وصف می آورند کار نا شایستی می کنند. زرتشت بر خلاف خرافات و موهومات دوره خود قیام کرد. قربانی و پیش کشی نذرها و پرداخت باج و...
  • برگشتن از خیانت سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1385 21:22
    وقتی ملتی به ولی نعمتش خیانت میکند دچار عذاب میشود. فقط کافیست که ملت بفهمد و درک کند که آری ما خیانت کرده ایم و از خیانتشان پشیمان شوند آنگاه است که اوضاع بر وفق مراد خواهد شد نه آنطور که در رویا می پنداریم اما مشکلات از سر راه کنار خواهد رفت. تا وقتی بر این عقیده بمانیم که با پای منبر نشستن و توهین به ولی نعمتمان...
  • خیانت ملت چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1385 18:05
    وقتی یک ملت یه ولی نعمت خود خیانت می کند به عذاب دچار خواهد شد شکر نعمت، نعمتت افزون کند کفر نعمت، نعمتت بیرون کند ما داریم چوب خیانت پدرانمان را به ولی نعمتشان می خوریم. آیا دلیل دیگری دارد، به راستی چه دلیل دیگری میتواند داشته باشد. و باید تاوان پس بدهند پدران ما و آیا خواهند گفت که نه؟
  • نصیحت عاشقانه دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1385 14:57
    عاشقی رو نمیخواد جرئت میخواد اگه داری برو جلو حرفتو بزن اگه نداری که دیگه وای نسا برم نرم راه بندازی. برو دنبال زندگیت.
  • درد دل پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1385 21:29
    هیچ کس اون آدم سابق نیست یادش بخیر اون روزا که همه با هم خوب بودن این وسط آقا بده ما شدیم و ما. همه انگار خوب خوبن و فقط ما زیادی هستیم. اونایی که از ما بودن الان دیگه از ما نیستن خودشونو یه سر و گردن از ما بالاتر می دونن. بزار هرکی هرجور میخواد حال کنه بابا بیخیال. ما که خداروشکر کینه هیشکی رو به دل نمیگیریم . هرکی...
  • اولین و بهترین فرصت سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1385 11:33
    همیشه اولین فرصت بهترین فرصت نیست اما امکان داره آخرین فرصت باشه.
  • مزن ای عدو ... جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1385 02:21
    مزن ای عدو به تیغم که به این قدر نمیرم خبرش بده که جانم بدهم به مژدگانی مده ای رفیق تو پندم که به کار در نبندم تو میان ما ندانی که چه می رود نهانی
  • یک نصفه روز من چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1385 16:07
    صبح با صدای تلفن بیدار می شی، البته صدای حرف زدن با تلفن. از حرف زدنا می فهمی که داداشته از سربازی زنگ زده. باهاش حرف میزنی و بعد گوشی رو میدی اون یکی داداشت. تا تلفن قطع شد زنگ میزنی گوشی مامان بهش میگی حواست باشه ما چیزی نگفتیم تو هم نگو مامانی بیمارستان خوابیده. بعد از یک ساعت میری که مامانی رو از بیمارستان بیارین...
  • جبر و اختیار در دین زرتشت جمعه 11 فروردین‌ماه سال 1385 23:06
    مسأله جبر و اختیار، از دیرگاه اندیشه آدمی را به خود مشغول داشته است. در دین زرتشت بدون هیچ گونه استثنایی از اختیار یا آزادی گزینش جانبداری میشود. در دینهای دیگر بگونه ای دیگر است. برای نمونه: مکاتبی در اسلام، جبر را می پذیرند. مکتب اشعری که بیشتر مکاتب حقوقی سنی(حنبلی، شافعی و مالکی) از آن پیروی می کنند طرفدار جبر...
  • عاشقانه سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1385 17:35
    دلیلش مهم نیست، و یا حداقل من دلیلشو نمی دونم ولی اینو می دونم که نمی تونم بهش فکر نکنم. تموم لحظه هام شده اون. همینطوری که راحت نیستم اونم که می بینم بدتر می شم. فقط اون. فقط اون. صبح تا شب فقط اون جلوی چشمامه. همیشه هم، آخرین باری که می بینمش جلوی صورتمه. هر دفعه زیباتر از دفعه قبل میشه. واقعأ دیگه نمی تونم تحمل کنم...
  • فقط تونستم بهش بگم سلام شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1385 15:23
    فقط تونستم بهش بگم سلام. اون چه چیزی داشت که تو ازش خوشت میومد؟ شاید میلیونها چیز خیلی کوچیک که وقتی با هم جمعشون می کردیم مفهموشون این بود که ما باید با هم می بودیم. و من اینو ائلین باری که اونو دیدم فهمیدم انگار رسیدم خونه تنها خونه ای که در تمام زنگیم شناختم. من فقط دستشو گرفتم که از ماشین پیاده بشه از همون موقع...
  • نوروز آمد دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1384 18:32
    نوروز آمد. آری نوروز آمد جشنی به قدمت تاریخ. حتی قبل از زرتشت این جشن بوده است و مردم در این روز که آغاز سال نو بود به جشن و پایکوبی می پرداختند. درست است که جشنهای سده و مهرگان را هنوز گزامی میداریم اما باید این را قبول کنیم که هیچ کدامشان به پای نوروز نمی رسد. آری این جشنی است که بدون هیچ تلاش مضاعفی خود به خود در...
  • منبع یک خبر یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1384 17:16
    سلام دوست عزیزی ازم خواسته بود که بگم که منبع مطلبی که نوشته بود درگذشت پدر کوروش بزرگ 16 اسفند هست رو بگم. در کتابهای مختلف میتونین پیدا کنین ولی من در ماهنامه حافظ شماره 25 اسفندماه 1384 در صفحه 32 این مطلب رو خوندم. یکی دو روز دیگر از پگاه چو چشم باز میکنی، زمانه زیر و رو، زمینه پرنگار می شود. آری دو روز دیگر بهار...
  • خانه ام آتش گرفته است پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1384 20:19
    خانه ام آتش گرفته ست، آتشی جانسوز. هر طرف می سوزد این آتش، پرده ها و فرشها را، تارشان با پود. من به هر سو می دوم گریان، در لهیب آتش پردود، وز میان خنده هایم، تلخ، و خروش گریه ام ناشاد، از درون خسته سوزان، میکنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد! خانه ام آتش گرفته ست، آتشی بی رحم. همچنان می سوزد این آتش نقشهایی را که من بستم...
  • چهارشنبه سوری خجسته باد سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1384 13:14
    چهارشنبه سوری یا شب آخرین چهارشنبه سال. این جشن که به جشن سوری نیز معروف است در اصل در پنج روز و یا همان پنج شب پایانی سال برگزار می شد.( در ایران باستان جشنهای آتش که نماد نور و روشنایی بود در شب که همه جا تاریک بود انجام میشد مانند جشن سده و چهارشنبه سوری و آذرجشن) در این پنج روز مردم به جشن و پایکوبی میپرداختند و...
  • درگذشت پدر کوروش بزرگ سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1384 23:22
    16 اسفند سالروز درگذشت پدر کوروش بزرگ بر فرزندانش ایرانیان تسلیت باد. 16 اسفند 530 پیش از میلاد روزی بود که پدر کوروش بزرگ به دیدار اهورا مزدا رفت.
  • سیب جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1384 18:27
    تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه سیب دندان زدن از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالها هست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا خانه کوچک ما...
  • داستان یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1384 20:56
    روزی پرنده ای در جاده ای افتاده بود و از سرما در حال مرگ بود. گاوی از آنجا عبورمی کرد و بر روی پرنده مدفوع کرد. پرنده از گرمای مدفوع گاو گرم شد و خواست که پرواز کند اما پهن گاو به بالهایش چسبیده بود و اجازه پرواز را به او نمی داد. شروع کرد به آواز خواندن و گفتن این که من در کثافت گیر کرده ام و مرا نجات دهید. پلنگی در...
  • عشق و دوست داشتن پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1384 21:11
    خدایا هرکه را دوست میداری، بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و هرکه را دوست تر میداری، بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است. دکتر علی شریعتی
  • آخرین ستاره جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1384 00:03
    ای تو آخرین ستاره من میخوام برات بمیرم من میخوام اون آخرین نورو تورو بازم ببینم من میخوام به بهترینها با تو تنها برسم برسم به آسمونا تو رو اونجا ببینم من میخوام ماه رو برات هدیه کنم من میخوام گل امیدو توی چشمات ببینم من میخوام عاشق بمونم تا ابد با تو بمونم من میخوام یه بار تو چشمات حرفی از عشق ببینم من تورو دوست دارم....
  • عاشوراپارتی چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1384 15:20
    تا حالا شده یه بچه از شما یه چیز بخواد. حتمأ شده ادم وقتی میبیه یه بچه میگه فلان کارو بکن، واسش میکنه. حالا حساب کنید یه بچه سه ساله از شما بخواد یه کاری واسش بکنین. آدم خیلیم سنگدل باشه واسش اون کاره می کنه. حالا اون بچه همه چیزش مرتبه. شما حساب کنین یه دختربچه سه ساله که چند روزه آب نخورده میاد به عموش میگه عمو من...
  • دلق کهنه دوشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1384 19:33
    پوستینی کهنه دارم من، یادگاری ژنده پیر از روزگارانی غبارآلود. سالخوردی جاودان مانند. مانده میراث از نیاکانم مرا، این روزگارآلود. جز پدرم، آیا کسی را میشناسم من، کز نیاکانم سخن گفتم؟ نزد آن قومی که ذرات شرف در خانه خونشان کرده جا را بهر هرچیز دگر، حتی برای آدمیت تنگ، خنده دارد از نیاکانی سخن گفتن که من گفتم. جز پدرم...
  • انقلاب شاه و مردم پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1384 21:54
    ۶ بهمن انقلاب شاه و مردم گرامی باد. یادشان گرامی باد پدر و پسری که ایران را ساختند امروز ۶ بهمن سالروز انقلاب سفید بود.
  • ۶ بهمن انقلاب شاه و مردم پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1384 21:50
    43 سال از انقلاب شاه و مردم گذشت. روانشان پاک باد پدر و پسری که ایران را ساختند. امروز 6 بهمن بود سالروز انقلاب سفید.
  • به خدا دوستت دارم چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1384 02:12
    اینایی که بالا نوشته شده مال چند روزه پیشه ولی قسمت پایینی رو امروز نوشتم به خدا دوستت دارم. به خدا به اندازه تموم زندگیم دوستت دارم. ولی از این میسوزم که تو نمیدونی دوستت دارم. هر روز به تو فکر می کنم دیگه فکر کردن به تو تموم لحظه هامو گرفته. هر روز میرم بیرون دور میزنم و تموم مدت به تو فکر می کنم اگه تو هم کنار من...
  • مرداویج سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1384 01:59
    مرداویج پسر زیار پسر وردانشاه گیلی موسس سلسله زیاری در سده چهارم هجری قمری است. او پایه های حکومتی را نهاد که فرمانروایان آن در سالهای 316 تا 470 هجری قمری بر سرزمینهای ایرانی فرمان راندند. زیاریان در گیلان پرورش یافته بودند و نسبت به اعراب خصومت داشتند و با نفوذ آنها در ایران سخت مخالف بودند و به همین خاطر به سنتهای...
  • یه شب زمستونی یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1384 00:57
    هوا اونقدر سرده که امروز برف اومد. بالاخره اینجا هم برف اومد. امسال برای اولینبار بود که برف اومده بود البته نه مثل پارسال. پارسال یه برفی اومده بود که دلم نمی خواست اصلأ تا عمر دارم برف بیاد. آقا ناسلامتی ما پسریم خونه ها هم که اینجا شیروونی هستن و احتمال ریختن سقف تا دلت بخواد هست. ولی خدارو شکر خونه ما بعد از زلزله...
  • باران پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1384 01:01
    باز باران با ترانه با گهر های فراوان می خورد بر بام خانه من به پشت شیشه تنها ایستاده در گذرها رودها راه اوفتاده شاد و خرم یک دو سه گنجشک پرگو باز هر دم می پرند این سو و آن سو می خورد بر شیشه در مشت و سیلی آسمان امروز دیگر نیست نیلی یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگلهای گیلان کودکی ده ساله بودم...
  • مرگ شهزاده چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1384 03:39
    پشت شهزاده قاجار شکست چون سر میز به اجبار نشست سند صلح به امضای تزار و قاجار گشت مکتوب و سر ایران را هیفده شهر، بهین شهرستان را به یک امضا ز تن مام وطن برکندند شاهزاده سوی شاه با دل و جان پریشان آمد سوی تهران آمد حیرتش گشت فزون شور و غوغایی دید همه جا جشن و چراغانی بود سخن از فتحی ایرانی بود شاه قاجار نشسته بر تخت...
  • هنوز هم دوستت دارم سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1384 01:17
    یه روز یادمه. دمدمای غروب بود که خونه خاله تومهمونی بودیم داشتیم حرف میزدیم که من بلند شدم برم بیرون. نمیدونم چرا اون موقع بلند شدم و تصمیم گرفتم برم تو حیاط. ولی یادمه که بابا داشت تو حیاط سیگار می کشید. اینم یادمه که من یه حرفی زده بودم که خیلی گنده بود به قول خودمون حرف حسابی زده بودم. تو داشتی با دخترخالت که اون...
  • 49
  • صفحه 1
  • 2