اینایی که بالا نوشته شده مال چند روزه پیشه ولی قسمت پایینی رو امروز نوشتم
به خدا دوستت دارم. به خدا به اندازه تموم زندگیم دوستت دارم. ولی از این میسوزم که تو نمیدونی دوستت دارم.
هر روز به تو فکر می کنم دیگه فکر کردن به تو تموم لحظه هامو گرفته. هر روز میرم بیرون دور میزنم و تموم مدت به تو فکر می کنم اگه تو هم کنار من بودی چی می شد. هر وقت هم که میخوام بیام خونه به خودم میگم که وقتی اومدم شما خونه ما هستین. چند شب پیش وقتی اومدم سر کوچه ماشین خالت اینا رو شناختم به خودم امید دادم که شما هم اومدین ولی هرچی نگاه کردم ماشین شما رو ندیدم ولی بازم ناامید نشدم وقتی کفشها رو دیدم فهمیدم که نه خبری نیست.
مثل این که با ما قهر کردین خیلی وقته پیش ما نیومدین به مامان بابا بگو بیان اینجا دیگه . به خدا دوستت دارم.
خیلی سخته دوستت دارم ولی تو میدونی اینو مطمئنم که یه روز از همین روزا بهت میگم. بالاخره دفترمو بهت نشون میدم امیدوارم بتونی دستخطمو بخونی. به قول خودم اونا گنگ گفته های منن. گنگ گفته هایی که فقط برای تو گفته شدن.
توی دفترم تا دلت بخواد اسمتو نوشتم ولی اینجا میترسم یه آشنا اسمتو ببینه.
************
چه عجب مارو قابل دونستین بابا، بعد از یه عمری اومدین اینجا. به خدا دوستت دارم ولی نمیدونم چه جوری بهت بگم. هر روز میبینمت خوشکلتر از دفعه پیش میشی. انگار همزاد ماه جلوم وایساده. یه چیزو دوست دارم بدونم اونم اینه که تو هم منو دوست داری یانه؟ هر وقت فکر می کنم به آینده همه چیزو روشن می بینم و تو رویاهام تو رو کنار خودم می بینم میخوام گریه کنم و زار زار اشک بریزم.
آهای ابرای آسمون چتونه شماهم مگه مثل من کسی رو میخواین که نمیتونین بهش برسین. نمیدونم چرا خدا هرچی ابر عاشق داشت تو شهر ما فرستاد. یکی دوماهه که ابرا همینطوری گریه میکنن البته بعضی اوقات کوتاه میان ولی دوباره روز از نو و روزی از نو.
اگه آدم بره روی نوک کوه از اون بالا پایینو نگاه کنه به آدم چه حالی میده سرتاپات یه لحظه میلرزه. انگار مور مور میشه آدم. من یه بار کوههای تالش رو رفتم و اینکار رو کردم داشتم از ترس میمردم. البته شیطان کوه رو هم رفتمولی اونجا که دیگه ترس تداره. خلاصه میخواستم بگم اون موقع یه جور حسی به من دست داد که بعدها که یه لحظه نگات کردم همون نگاه معروفو میگم همون حس بهم دست داد. رعشه گرفتم.
نمیتونم حواسموجمع کنم و بنویسم. وقتی میخوام از تو بنویسم نمیتونم حواسمو جمع کنم آخه وقتی به تو فکر می کنم دیگه نمیتونم بنویسم. تو اینقدر بزرگی که نمیشه به چیز دیگه ای مشغول شد.
نمیتونم اسمتو اینجا بنویسم چون اگه یه آشنا اینو بخونه دیگه هیچی. ولی بدون تا دلت بخواد توی دفتر شخصسم اسمتو نوشتم. امروز واست یه قطعه گفتم.
به ماه که همزادشی قسم که دوستت دارم.