مرداویج

مرداویج پسر زیار پسر وردانشاه گیلی موسس سلسله زیاری در سده چهارم هجری قمری است. او پایه های حکومتی را نهاد که فرمانروایان آن در سالهای 316 تا 470 هجری قمری بر سرزمینهای ایرانی فرمان راندند. زیاریان در گیلان پرورش یافته بودند و نسبت به اعراب خصومت داشتند و با نفوذ آنها در ایران سخت مخالف بودند و به همین خاطر به سنتهای ایرانی توجه و علاقه بسیار داشتند و در تمام عمر خویش سعی بر احیای انها کردند که جشن سده و جشن نوروز را می توان گفت که آنها برای ما زنده نگاه داشتند.

زیاریان به طایفه پادشاهی گیلی تعلق دارند. آنها نسب خود را به دودمان پادشاهان ایران پیش از اسلام می رسانیدند و ادعا می کردند از فرزندان ارغش فرهادان، شاه گیلان در زمان کی خسرو هستند.

مردآویج بنا بر تفسیری معرب مردآویز به معنای هماورد و مبارزه طلبنده است و به تفسیری دیگر مرداویج همان مردویژ بوده به معنای مرد ناب و مرد پاکیزه و پاک. تبار او از سوی پدر که گفته شد و از طرف مادر به اسپهبدان رویان می رسد، وردانشاه جد مرداویج در میان گیلیان از قدرت و احترامی بسیار برخوردار بود.

آغاز شهرت مرداویج در سالهای نخست فرمانروایی امیر نصر بن احمد سامانی بود. وی ابتدا در خدمت قراتکین یکی از امیران احمد بن اسماعیل و نصر بن احمد سامانی در خراسان بسر می برد، آنگاه به خدمت اسفار پسر شیرویه امیر دیلمی درآمد و بعد سپه سالار وی شد و در پیروزیهای او نقش اساسی را ایفا کرد. با کشته شدن اسفار در حدود 319 هجری قمری، مرداویج بر سرزمینهای زیر دست او یعنی ری، قزوین، ابهر، گرگان و طبرستان چیره شد. مرداویج پس از این پیروزی به فکر نبرد با ماکان کاکی امیر دیلمی افتاد.

از رویدادهای مهم دوره مرداویج روی کار آمدن پسران بویه است که نخست در خدمت ماکان کاکی بودند و سپس به خدمت مرداویج درآمدند. مردایج مقدم آنان را گرامی داشت و ابوالحسن علی( عمادالدوله) را نامزد حکمرانیکرج ناحیه ای در کرهرود و اراک کرد. عمادالدوله که مردی شجاع و گشاده دست بود درصدد بود که نیروهایش را استحکام ببخشد و سلسله نوینی را بنیاد گذارد. با این امید ری را تسخیر کرد و در آنجا مستقر شد و حتی به تقاضای مرداویج مبنی بر تسلیم شهرری وقعی ننهاد. اما او به ری بسنده نکرد و با کمک یکی از سرداران دیلمی به نام شیرزاد کوشید اصفهان را نیز زیر سلطه خویش درآورد. با این وصف در نبردی که مرداویج برادرش وشمگیر را به مقابله او فرستاده بود شکست خورد و عقب نشست.

مرداویج رامهرمز و اهواز را تسخیر کرد که علی پسر بویه فرصت را غنیمت شمرد و از فارس نماینده ای نزد مرداویج فرستاد و به او پیشنهاد  آشتی داد. مرداویج این پیشنهاد را پذیرفت به شرط آن که علی پسر بویه او را امیر بشمارد و خطبه به نام او بخواند. مرداویج پس از ارتباط مجدد با علی بن بویه خواهرزاده خود را به نام ابوالکرادیس را با لشکر بسیار به فتح همدان گسیل داشت. در نتیجه این حمله، سپاه مرداویج شکست خورد و خواهرزاده اش همراه چهار خزار تن از دیگر کشته شدند. مرداویج در پی این شکست خود به همدان تاخت و آنجا را به تسخیر خود درآورد.

مقتدر خلیفه عباسی در سال 319 هجری قمری سپاهی به فرماندهی هارون بن غریب به جنگ مرداویج فرستاد ولی این سپاه نمیتوانست جلوی وطنپرستان گیل و دیلمی را بگیرد، آری آنها در محلی میان قزوین و همدان شکست خوردند. پس از این جنگ دیگر مرداویج سرزمین وسیعی از ایران را از زیر دست خلیفه بیرون آورده بود و دیگر وقت آن شده بود که دستور دهد تختی از طلا که مرصع به جواهر بود و نیز تاجی از طلا، آراسته به انواع جواهر، که به تاجهای شاهان ساسانی و مخصوصأ به تاج خسرو انوشیروان شباهت داشت برایش تهیه کنند. به ابن وهبان هم که خود او بعد از تصرف اهواز در آنجا گماشته بود دستور داد تا آنچه را در مداین از ایوان و طاق کسری مانده است به صورت گذشته تعمیر نماید تا وی به دنبال پیروزی بر خلیفه آنجا را تختگاه سازد.

مرداویج در اصفهان نشست و به تدارک مقدمات جشن سده که بیش از سه قرن متروک مانده بود، و فقط در گیلان باقی مانده بود مشغول شد. پس از برپایی جشن سده که بسیار مجلل و باشکوه انجام شد، سه روز در اصفهان به سر برد، سپس ساز سپاه کرد تا شخصأ کار بغداد را یکسره کند. در این حیص خدمتگذاران ترک که متهم به قصور در انجام وظیفه در امر برگزاری جشن شده بودند و مورد خشم امیر قرار گرفته بودند از ترس مجازاتی که در انتظارشان بود، توطئه کرده و هنگامی که مرداویج در حمام فاقد وسایل دفاعی بود به او تاختند و وی را که لخت و بی سلاح بود از پای درآوردند. مرگ مرداویج در ربیع الآخر 323هجری قمری و یا 935 میلادی رخ داد.

داستان خاکسپاری مرداویج را هیچکس نمی تواند بهتر از ابومخلد عبدالله بن یحیی که از دولتمردان مرداویج بود یاد کند. و البته او چنین می نویسد: « هنگامی که تابوت مرداویج را به ری بردند من روزی پرجوش تر از آن ندیدم، همه گیلیان و دیلمیان چهار فرسنگ راه را پای برهنه پیمودند، برادر مرداویج، وشمگیرهم با ایشان پیاده آمد. من هیچ سپاهی را ندیدم که پس از مرگ فرمانروا بی هزینه درم و دینار مردان و سربازانش این چنین به او وفادار بمانندکه ایشان ماندند.» آری آنها برادرش وشمگیر را به احترام مرداویج بدون هیچ ممانعت و اعتراضی به سروری برگزیدند و به اطاعتش گردن نهادند.

مرداویج را از یک جهت باید با مازیار و از جهت دیگر با یعقوب لیث مقایسه کرد. قدرتمندی که در فاصله سالهای کوتاهی موفقیتهای فراوانی را به دست آورد و بعد از آن داعیه ضدیت با اسلام و مبارزه با خلافت را مطرح کرد و این در حالی است که طاهریان و سامانیان وفادار به اسلام و خلفای عباسی بودند. مرداویج فرصت نیافت که به بغداد حمله کند اما بعد از او علی بن بویه( عماد الدوله) که دیگر سلسله آل بویه را تأسیس کرده بود خلیفه را از تخت به پایین کشاند و خلیفه ای جانشین را مستقر کرد.

این اقدام مرداویج بود که ایران را از زیر سلطه سه قرنی تازیها رهایی داد. او بود که ایران را دوباره بنا کرد. درود بر او و دیگر مرداویج هایی که برای مام وطن جانشان را فدا کردند.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد