هوا اونقدر سرده که امروز برف اومد. بالاخره اینجا هم برف اومد. امسال برای اولینبار بود که برف اومده بود البته نه مثل پارسال. پارسال یه برفی اومده بود که دلم نمی خواست اصلأ تا عمر دارم برف بیاد. آقا ناسلامتی ما پسریم خونه ها هم که اینجا شیروونی هستن و احتمال ریختن سقف تا دلت بخواد هست. ولی خدارو شکر خونه ما بعد از زلزله 1369 رودبار ساخته شده بود و اون موقع تو گیلان واسه خونه ساختن خیلی سخت می گرفتن.
تو یه همچین هوای سردی برف هم که میومد تو کوچه های سفید شده برفی که نور چراغ برق اونا رو معلوم میکنه و باید از گوشه کنارا رد بشی تا یه موقع توی مسیرهای کنده شده آب و فاضلاب که همینطوری ولشون کردن نیفتی داری میری یه شعر از ستار هم رو زمزمه می کنی( پا به هرجایی کیزاره آدم خانه بدوش مهلت موندن نداره آدم خانه بدوش) که یهو یه پراید سفید که دوتا پسرتوش نشستن با یه آهنگ ترنس که سرتو میبره با سرعت از کنارت رد میشه و آب میپاشه روت میمونی چی بگی حالا تو هیچی که آب روت پاشیده شده آخه یکی نیست بهشون بگه توی این کوچه های درب و داغون جای گاز دادنه.
به خیابون رسیدی و دستات تو جیب پالتوته و سرتو قایم کردی تو لباست. دیگهاز ستار خبری نیست، داری داریوش زمزمه می کنی( به من نگو دوستت دارم که باورم نمیشه نگو فقط تو رو دارم که باورم نمیشه) چند تا دختر مدرسه ای سوم دبیرستانی یا پیش دانشگاهی که این وقت شب معلوم نیست چرا با لباس مدرسه تو خیابون دارن می گردن خیال میکنن خیلی بامزه هستن و یه پسر تنها گیرشون اومده میخوان اذیت کنن. قدیما پسرا متلک میگفتن ماهم که عرضه همونم نداشتیم. رد میشی همینطوریبیهدم میری که میبینی رفتی تو یه خیابون شلوغ. وای دیگه اینجا چرا اومدم؟ یه کم که به جای خلوت تر میرسی بوی چغندرپخته( لبو) به مشامت میرسه. یادش بخیر با بچه ها میومدیم اینجا لبو میخوردیم. میخوای بخوری میگی ولش کن. ولی چقدر میچسبه.
خدایا بالاخره ما میریم خونمون بغل بخاری داغ داغ میشیم. گرما رو تو استخونمون هم حس میکنیم ولی اونایی که خونه ندارن چی؟ باید کنار خیابون بخوابن چی؟ کی به داد اونا میرسه؟ ماهم که فقط بلدیم بیایم چیز بنویسیم کی به داد اونا میرسه؟
خیلیخستم از دست همه چیز، از دست این اوضاع بدجوری سردرگمم. دلم میخواد بدنمو از هم باز کنم یه دستم بره اینور اتاق یه دست دیگم اونور اتاق اونقدر بکشمشون تا راحت بشم.
وقتی همه اینهارو مینویسی یهو به شعری که داری گوش میدی توجه میکنی. هایده داره میخونه: (مستیم درد منو دیگه دوا نمیکنه غم با من زاده شده منو رها نمی کنه کی میاد به حرفای من گوش بده آخه من غریبه هستم با همه یکی آشنا میاد به قلب من ولی از بخت بدم اونم غمه)