پشت شهزاده قاجار شکست
چون سر میز به اجبار نشست
سند صلح به امضای تزار و قاجار
گشت مکتوب و سر ایران را
هیفده شهر، بهین شهرستان را
به یک امضا ز تن مام وطن برکندند
شاهزاده سوی شاه با دل و جان پریشان آمد
سوی تهران آمد
حیرتش گشت فزون شور و غوغایی دید
همه جا جشن و چراغانی بود
سخن از فتحی ایرانی بود
شاه قاجار نشسته بر تخت
شاعران وقاد یا نه جمله قواد
فتحنامه به کف از فتح سخن می گفتند
تهنیتها به شه و مام وطن می گفتند
دل شهزاده شکست
صبح گاهان از غم دیده بر دنیا بست