هنوز هم دوستت دارم

یه روز یادمه. دمدمای غروب بود که خونه خاله تومهمونی بودیم داشتیم حرف میزدیم که من بلند شدم برم بیرون. نمیدونم چرا اون موقع بلند شدم و تصمیم گرفتم برم تو حیاط. ولی یادمه که بابا داشت تو حیاط سیگار می کشید. اینم یادمه که من یه حرفی زده بودم که خیلی گنده بود به قول خودمون حرف حسابی زده بودم. تو داشتی با دخترخالت که اون موقع یکی دو سالش بود بازی می کردی. وقتی داشتم می رفتم منو نگاه کردی. هنوز یادمه اون نگات. قبل از اون هم دوستت داشتم اما اون نگاه یه چیز دیگه بود خاطرات من از اون لحظه نوشته شد. نمی دونم معنی اون نگات چی بود. ولی بدجوری منو داغون کرد.دقیقأ یادمه اون نگات یه چیز دیگه بود چشم تو چشمت افتاده بودیم نمی دونم تا اون موقع هم چشم تو چشم شده بودیم یا نه اما اینو میدونم که تا اون موقع این حالت رو نداشتم. یادش بخیر اون روزا که بچه بودیم خیلی خوب بود یادمه میومدیم خونه شما یا شما میومدین خونه ما یا هرجا که همو میدیدیم میتونستیم با هم باشیم همیشه با هم بازی میکردیم. نمی دونم تو هم یادت هست یا نه. امسال جشن نوروز یادمه روز اول اومده بودین خونه ما وقتی توی اتاق بودیم یه لحظه که تنها شدیم دست و پامو گم کرده بودم نمی دونم چرا ولی تا اون موقع موقعیتش پیش نیمده بود بهت بگم دوست دارم اون دفعه اولی بود که فرصت پیش اومد ولی من نتونستم بهت بگم.

هنوز هم دوستت دارم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد