شیر

ای شیر، ای نشسته تو غمگین وسوکوار

ای سنگ سرد سخت

تا کی سوار پیکر تو کودکان کوی

یکبار نیز نعره بکش غرشی برآر

تا دیده ام تورا خاموش بوده ای

در ذهن همگنان بیگانه بوده ای و فراموش بوده ای

در تو چرا صلابت جنگل نمانده است؟

در تو کنون مهابت از یاد رفته است

در تو شکوه و شوکت بر باد رفته است

باور کنم هنوز کز چشم وحش جنگل

هر غرش تو باز ره خواب می زند؟

باور کنم هنوز از ترس خشم تو

شبها پلنگ از سر کهسار دور دست،

دست طلب به دامن مهتاب میزند؟

از آسمان سربی یک ریز و تند ریزش باران است

از چشم شیر سنگی خونابه سرشک روان است

ای شیر سنگی، ای تو چنین واژگونه بدبخت

ای سنگ سرد سخت

همدرد تو منم

من نیز در مصیبت تو گریه می کنم.

شعری از حمید مصدق وصف حالی از ایران عزیز ما
نظرات 1 + ارسال نظر
ابوالفضل پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1384 ساعت 03:31 ق.ظ

سلام
پدرام عزیز
تو وبلاگم نحوه اضافه کردن search google به وبلاگ رو
شرح دادم اگه می خوای یه سر بزن
همیشه قدرتمند باشی
منتظر حضورت
ابوالفضل

حتما میام و یاد میگیرم دستت درد نکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد