وای باران باران شیشه پنجره را باران شست.
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست.
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.
می پرد مرغ نگاهم تا دور،
وای باران باران پر مرغان نگاهم را شست.
خواب رویای فراموشیهاست!
خواب را دریابم، که در آن دولت خاموشیهاست.
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من میگوید:
« گر چه شب تاریک است دل قوی دار که سحر نزدیک است.»
دل من، در دل شب، خواب پروانه شدن می بیند.
مهر در صبحدمان داس به دست خرمن خواب مرا می چیند.
آسمانها آبی - پر مرغان صداقت آبیست-
دیده در آینه صبح تو را می بیند.
از گریبان تو صبح صادق می گشاید پر و بال.
تو گل سرخ منی تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری؟
- نه، از آن پاکتری.
تو بهاری؟
- نه، بهاران از توست.
از تو میگیرد وام هر بهار این همه زیبایی را.
هوس باغ و بهارانم نیست ای بهین باغ و بهارانم تو!
شعری از حمید مصدق
سلام
ممنون که سرزدی
مممنون که دلداری دادی
ممنوننننننننننننننننننن
فکر کنم نسخه ای داشتی سانسوری بوده. اون وسط می گه:
" خواب را دریابم، که در آن دولت خاموشیهاست
با تو در خواب مرا
لذت ناب هم آغوشی هاست
... "
قضیه همون شعره سهراب ه که " زیر باران باید با زن خوابید " !!!
شاید دوست عزیز سانسور شده باشه. به هر حال من از نسخه ای به نام گزینه اشعار حمید مصدق انتشارات مرواریدچاپ پنجم ۱۳۷۶ چاپخانه گلشن این شعر را خوانده ام. دستت درد نکنه این تیکه رو اضافه می کنم. به هر حال دولت دیکتاوری دینی همینه دیگه نمیشه کاریش کرد.